سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























افسران جوان جنگ نرم

بسم الله الرحمن الرحیم

در تاریخ اول مهرماه 1281 ، مطابق با سالروز میلاد با سعادت بانوى دوسرا، انسی? حورا، حضرت فاطمه زهرا(س)، از بانو هاجر خانم فرزندى در محل? سادات خمین دیده به جهان گشود که اهل خانه را در موجى از شادمانى فرو برد.


سید وارد خانه شد، به او خبر دادند وضع حمل هاجر نزدیک است. کنار حوض نشست. دست و رویش را شست و سپس به کتابخانه ‏اش رفت و شروع به خواندن قرآن کرد و با خودش نیت کرد که نام فرزندش را از قرآن بیابد و «روح ‏اللّه‏» اولین کلمه‏ اى بود که توجه او را جلب کرد.

بچه‏ ها با خنک‏تر شدن هوا به حیاط رفته بودند و داشتند در میان باغچه‏ ها و درخت ها با هم بازى می‏کردند؛ و هرچه «مولود» دختر بزرگ سید، از آنها میخواست که آرام تر بازى کنند، فایده ‏اى نداشت. بچه‏ ها می‏دانستند که بزودى یک نفر به جمعشان اضافه خواهد شد و آنها خواهند توانست با او بازى کنند، پس شادمان از آنچه در پیش داشتند با جست‏ وخیز کودکانه ‏شان، شادى خود را عیان میکردند.

هنوز سیّد، قرآن در دستش بود که صداى گریه نوزادى در خانه پیچید، با خوشحالى برخاست، قرآن را بوسید و روى ترمه طاقچه گذاشت و به طرف اتاق هاجر رفت. «مولود» که صداى گریه طفل را از پشت در شنیده بود، فریادى کشید، بچه ها هم به صداى او همه پشت پنجره اتاق مادر جمع شدند و هرچه تلاش کردند از پشت پنجر? بسته چیزى ببینند، موفق نشدند تا اینکه ننه آقا پرده‏ هاى اتاق را به کنارى کشید و پنجره را باز کرد. بچه‏ ها همراه پدر به داخل اتاق رفتند. هاجر با چشمانى بی رمق و خسته به بچه‏ ها لبخند زد و پلکهایش را بست. قابله، نوزاد را در آغوش پدر گذاشت و گفت: «مبارک است؛ پسر است».

بچه‏ ها سرک می‏کشیدند تا بتوانند چهر? کودک را ببینند و ننه‏ آقا تلاش می‏کرد که آنها را از اتاق بیرون ببرد. سید به نوزاد مینگریست و به این می‏اندیشید که روح ‏اللّه‏ او به دنیا آمده بود. پس کودک را بوسید و چون دید دختر کوچکش «آغازاده» با حسادتى کودکانه هنوز در میانه در ایستاده است و به نوزاد تازه از راه رسیده مینگرد، صورت او و تک ‏تک بچه‏ هایش را بوسید؛ و «مولود» پتو را روى مادر کشید تا او اندکى استراحت کند.

در تاریخ اول مهرماه 1281 ، مطابق با سالروز میلاد با سعادت بانوى دوسرا، انسی? حورا، حضرت فاطمه زهرا(س)، از بانو هاجر خانم فرزندى در محله سادات خمین دیده به جهان گشود که اهل خانه را در موجى از شادمانى فرو برد. سید مصطفى نام این طفل را روح اللّه‏ گذاشت. پدر در نخستین ماه هاى تولد، با فرزندش ارتباطى عاطفى برقرار کرد و گاه ‏به‏‏ گاه او را غرق در بوسه می‏ساخت و چون لبخند به لبان کودک نورسیده‏ اش نقش می بست، ابتهاج و سرور و شادى، وى را فرا مى ‏گرفت.

نوشته شده در شنبه 91/2/23ساعت 2:4 عصر توسط پایگاه بسیج خواهران شهرک امام خمینی(ره)بابل نظرات ( ) |


به بهانه ی میلاد سراسر از نور حضرت زهرا (س)

بانوی نور:

یک عمر از دلدادگی شنیدم اما نفهمیدم چیست!نگاه به تو بانو و زندگیت دلدادگی را برایم معنا کرد،از بدو میلادت دلداده ی پدر شدی و بعدها ام ابیها گشتی،همدم و همراز پدر،آرامش پدر...و گذشت تا....................عروس پسر ابی طالب شدی و همه ی وجودت محو فاتح خیبر گشت و تا پای جان همراه دلدارت بودی و جانفشانی کردی  برایش و در حقیقت برای خدا و تو و همسرت بانو،دلداده ترین زوج عالم هستی شدید.این همه دلدادگی از کجا آمده بود بانو که خیره و حیران می کند بشریت را؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بانوی پاکی ها:

جاری می شوم در نامت وقتی می خوانمت،ای آشنای دل!وقتی می خوانمت غرق در یادت می شوم،یاد نمونه دختر بودنت،یاد نمونه همسر بودنت،یاد نمونه مادر بودنت و از همه  گرانبها تر،یاد نمونه عبد بودنت...

آرام می شود دلم با یادت بانو،وقتی می خوانمت گرم می شود وجود سرد من،وقتی می خوانمت رنگ گناه و خطا رخت بر می بندد از وجود من!

بانوی دلدادگی:

ولادتت بهانه ای بود برای فرشیان که فخر بفروشند  و ببالند به عظمت آسمان ها و زمین به عرشیان که همچو تویی بانو،همجنس ما زمینیان شد و این تنها نشانه ی منت و رحمت حق تعالی بود و اگر تا ابد شکر کنیم باری تعالی را بخاطر وجود تو بانو،ناچیز است و کم...افتخار ما شیعیان همین بس که تو را ای  یگانه بانوی نور و سرور زنان بهشت،مادر می خوانیم و همیشه کشکول گدایی خود را به سوی شما خاندان نور میگیریم...دریابید ما را...

بانوی من:

مرا یاد کن و دلداده ام کن،همین!


 


نوشته شده در جمعه 91/2/22ساعت 10:14 عصر توسط پایگاه بسیج خواهران شهرک امام خمینی(ره)بابل نظرات ( ) |

این پست رو تقدیم می کنم به ماه آسمان قلبم،مادر عزیز تر از جانم...

عزیز مادرم:

تو لطیف ترین موجود عالم هستی که از بدو تولدم نگاهم به نگاهت پیوند خورد و دلم با دلت و من مال تو و پدر شدم...و این آغاز شکل گیری عشقی زیبا و خدایی بین من و تو بود و در واقع آغاز زحمات و فداکاری های بی شمار تو که زبان قاصر از سپاس و قدردانی از توست تا ابد...

یکتا مادرم:

نمیدانم سرّ این همه فداکاری در وجود تو چیست؟ولی بی گمان ام ابیها (س) را الگوی خود قرار داده ای و جرعه هایی از زندگی آسمانی او را دریافته ای و زندگی ما را هم رنگ و بوی آسمان بخشیده ای،یادم میاید که همیشه در هر شرایط فصای خانه را چنان آرام نگاه میداشتی که آب در دل ما تکان نخورد،مشکلات را خود به جان می خریدی بی انکه ما ذره ای حس کنیم و این نشان از ایثار تو داشت،تویی که همه ی وجودت را،همه ی هست و نیستت را فدای ما کردی،چگونه می توان قدر دانست عظمت و بزرگواری همچو تو را؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

در  والایی مقام تو همین بس که خداوند بهشت را زیر پای تو قرار داد،البته به عقل من،بهشت هم برایت کم است و کوچک...

مهربان مادرم:

نگاهت همواره امید است برایم و حرفهایت چراغ راه زندگیم...

ماندنی باشی برایم فرشته ی زندگی من...دعا برایم را فراموش نکن که دعای مادر مستجاب است در حق فرزند...دوستت دارم با تمام وجودم...کاش من هم شبیه تو بندگی خدایم را کنم.................

این گلها تقدیم به همه ی مادرهای مهربون...


نوشته شده در جمعه 91/2/22ساعت 10:8 عصر توسط پایگاه بسیج خواهران شهرک امام خمینی(ره)بابل نظرات ( ) |

میدانی...................

مادر که نباشد اول از همه بابای خانه یتیم می شود....

فرا رسیدن ایام عزای ام ابیها تسلیت باد...

 

همین که دست قلم در دوات می لرزد
به   یاد مهر تو چشم فرات می لرزد

نهفته راز «اذا زلزلت» به چشمانت
اگر اشاره کنی کائنات می لرزد

«
هزار نکتهء باریک تر ز مو اینجاست»
بدون عشق تو بی شک صراط می لرزد

مگر که خار به چشمان خضر خود دیدی
که در نگاه تو آب حیات می لرزد

تو را به کوثر و تطهیر و نور گریه مکن
که آیه آیه تن محکمات می لرزد

کنون نهاده علی سر، به روی شانهء در
و روی گونهء او خاطرات می لرزد

غزل تمام نشد، چند کوچه بالاتر
میان مشک سواری فرات می لرزد

سپس سوار می افتد، تو می رسی از راه
که روضه خوان شوی اما صدات می لرزد


و عصر جمعه کنار ضریح روی لبم
به جای شعر دعای سمات می لرزد ...
 

 

سید حمید رضا برقعه ای  

 

 


نوشته شده در سه شنبه 91/2/5ساعت 8:20 عصر توسط پایگاه بسیج خواهران شهرک امام خمینی(ره)بابل نظرات ( ) |

نزدیک طلوع آفتاب بود و نماز داشت قضا میشد.

نگران به همدیگه نگاه کردیم .

 

مگه تو این برهوت آبادی هست که بشه توش نماز خوند .

 

داخل اتوبوس هنوز تاریک بود.صدای ضعیف اهنگ هایده یا مهستی یا از این جور اهنگا از جلو میومد. اکثر مسافرا خواب بودن ولی ما هممون بیدار بودیم .

 

با همفکری بچه ها که یک چهارم اتوبوس رو تشکیل میدادیم ، از جام بلند شدم .

 

قلبم یه کم تند میزد. رک بگم از برخورد راننده میترسیدم ولی این اعتقاد من بود و به نطرم آدم باید برای عقیدش بجنگه . وگرنه زندگی معنی نداره .

 

با این اندیشه عمیق صدامو با دوتا سرفه صاف کردم و با صدای واضح و همراه با ادب و احترام گفتم:

 

ببخشید اقای راننده ، نماز صبح داره غذا میشه. لطف میکنین یه جایی همین کنارا بایستید تا ما نمازمونو بخونیم؟

 

راننده بر خلاف اکثر راننده ها که تو ذهن من و شما ادمهای درشت هیکل و سیبیلو هستن که بین دو تا دکمه پیرنشون در قسمت شکم همیشه بازه ،یه مرد 40 تا 50 ساله لاغر سیگاری بود. از تو آینه یه نگاهی چپ چپی به من کرد که قلبم افتاد تو معدم.

 

گفت یه ساعت دیگه میرسیم. همونجا نماز بخونین.

- اونوقت دیگه نماز قضا میشه .

- خب قضاشو بخونین.

از این جوابش یه کم عصبی شدم ولی سعی کردم خودمو خونسرد جلوه بدم .یهو یه فکری به نظرم رسید بدون فکر کردن به عواقبش بی اختیار گفتم:

- پس خیلی ممنون ما پیاده میشیم.

 

بچه ها که انتظار شنیدن چنین حرفیو از من نداشتن ، چشاشون گرد شد .

مسافرا از این گفتگو بیدار شدن .

یکی گفت : خانوم یه ساعت دیگه میرسیم تو همون ترمینال نماز خونه هست.

دومی گفت: ما عجله داریم. میخوایم زودتر برسیم .

سومی: شما که اهل نماز روزه ای نمیدونی اگه 40 تا مسافرو معطل خودت کنی این حق الناسه؟

چهارمی و پنجمی و.....

این بود بمباران فرهنگی و اعتقادی در مقابل اندیشه عمیق من (بهتر بگم ما ) که ترکش هم نصیب ما شد .

 

دوستم چادرمو کشید که یعنی بشین .

 

یعنی من باید بیخیال میشدم .

من که اگه یه روز نمازصبحم به خاطر خواب موندن قضا میشد غصه میخوردم، حالا باید با چشم باز طلوع افتابو میدیدم و هیچی نمیگفتم؟

 

یعنی همه اون اندیشه های عمیق و عقیده و مبارزه کردن همه کشک؟

 

نه

من ننشستم.

راننده که اون همه طرفدار رو دیده بود با یه نیشخندی بهم گفت :

خانوم بشین گازشو میگیرم تا زودتر برسیم .

 

من ننشستم .

وضو داشتم .

یه ربع دیگه نماز قضا میشد.

با صدای محکم تر گفتم : آقا من پیاده میشم .

این دفعه دیگه من فقط خودم بودم که میخواستم پیاده بشم .

 

پچ پچ مسافرا رو میشنیدم .

1. بابا یه دو رکعت که چیزی نیست . نگه دار نمازشو بخونه خب .

2. عجب کله شقیه . به خاطر خودش میخواد این همه ملتو معطل کنه .

3. اینا چقدر غدن . فکر میکنن الان 10 سال پیشه که هر چی دوست داشتن میگفتن و همون باید میشد .

4. 5. و...

 

راننده دید بیخیال بشو نیستم . زد رو ترمز .

یه دفعه به خودم اومدم :

هی خله اینجا وسط بیابونه .

اگه بذاره بره میخوای چیکار کنی؟ (قصد راننده دقیقا همین بود )

تا شهر 1 ساعت راهه .

 

یه کم دست و پام شل شد .

ولی اگه سرم میرفت از حرفم عقب نشینی نمیکردم .

چون حق با من بود.

 

با گامهای استوار و محکم رفتم پایین از روی نوری که از شرق میومد قبله رو حدودا پیدا کردم.

راننده هی گاز میداد.یعنی اینکه دارم میرم . بیا بالا . ولی بیخیال بیخیال بودم .

هر چی میخواست پیش بیاد بیاد

برام مهم نبود.

به شاگردش گفت که درو ببنده .

همین که رفت درو ببنده یکی از دوستام گفت آقا وایستا!!!!!!!!!

اونم پیاده شد .

دوستام همه پیاده شدن و همه شروع کردیم به نماز خوندن.

راننده همچنان میخواست بره که مسافرا نذاشتن .

یکی دو تا شونم اومدن پایین و نماز خوندن .

کلا 5 دقیقه هم طول نکشیده بود .

با افتخار در مقابل چشم غره های مسافران شاکی سوار شدیم و با شادی غیر قابل وصفی به تماشای طلوع افتاب نشستیم.

============================================

 

خوشتون اومد؟

 

بماند وقتی رسیدیم به مقصد بچه ها منو حسابی با کتک هاشون شرمنده کردن .0

هیچکدوم فکرشو نمیکردن که من بگم ما پیاده میشیم.

تو نقشمون این نبود.0


نوشته شده در چهارشنبه 91/1/30ساعت 1:35 عصر توسط پایگاه بسیج خواهران شهرک امام خمینی(ره)بابل نظرات ( ) |

 

آن چه خواهید خواند ، متن یادداشت است که دقایقی قبل از شهادت روح الله شنبه ای فرمانده واحد عملیات سپاه پاسداران استان ایلام نوشته شده است:

بسم الله الرحمن الرحیم
به خدا راهم را تشخیص داده ام و خدا را دیده ام و هدف و مقصد را شناخته ام . دشمن را نیز به عیان دیده ام، پس چرا بر این مرکب خوشبختی که گاهی می باشد، به سوی الله به پیش نتازم و قلب دشمنان حق و حقیقت را آماج گلوله هایم قرار ندهم و در این راه به نوشیدن شربت شهادت چون دیگر برادرانم نائل نگردم .
روح الله شنبه ای

==============================================


وقتی اینارو میخونم . یه دفعه یه چیزی رو دلم سنگینی میکنه .

یه حسرت عظیم با یه بغض پهناور که همه وجودمو میگیره و با خودش میبره تا سمت خفه شدن.


دنیای من خیلی با این دنیا فرق داره .
دنیاشونو نمیشناسم
انگار مال قرنها پیشن.

ادمهایی که خدا رو میدیدن.

تصور کن آدمهایی بودن که پول و قدرت با وجود اینکه به دست درازی بهش تسلط کامل داشتن ، براشون ارزش نداشت و پوچ بود.
به قول خودمون اصلا تو این باغا نبودن.

میدونم که بهشون مدیونم ولی نمیفهمم .
مگه میشه ادم اینقدر وسیع و پهناور باشه؟
جالب اینجاست که نه پیامبر بودن و نه معصوم
نه عارف و نه ایت الله
ولی هیچی کم نداشتن.
وقتی ازشون میخونی ، توشون غرق میشی. چنان غریقی که کسی غیر خودشون نمیتونن نجاتت بدن .
با کاراشون چنان به وجدت میارن که بی اختیار اشک تو چشات جمع میشه .

همه ی ما ایرانی ها با هر قومیت و نژاد و دین و ایین و تفکری ، به هیچ وجه به خودمون اجازه نمیدیم که حتی به اندازه سر سوزنی از کار بزرگشون کم کنیم .

هممون با تمام وجودمون مدیون و ممنونشونیم.

برای شادی روحشون صلوات .


نوشته شده در سه شنبه 91/1/29ساعت 1:49 عصر توسط پایگاه بسیج خواهران شهرک امام خمینی(ره)بابل نظرات ( ) |

وقتی گشت ارشاد و خصوصی تو شهر بابل از طرف مردم توقیف شد و اکرانش قطع شد ، خیلی جاها به این کار اعتراض کردن که بابلیها فلان و چنانن.

متنی که تو این لینک میبینین حرف همه ی اوناییه که به این دو فیلم اعتراض کردن:

http://www.vesalonline.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=1560:1391-01-11-13-40-18&catid=46:notes&Itemid=134

 

سایت وصال انلاین


نوشته شده در دوشنبه 91/1/14ساعت 8:22 صبح توسط پایگاه بسیج خواهران شهرک امام خمینی(ره)بابل نظرات ( ) |

اینجا ایران است حاکمش نائب امام زمان است.

و پاکترین رهبر جهان است.

قدرت بسیجیانش ، کابوس اهریمنان است.

 اینجا اجناس گران است. چون تحریم دشمنان است.

اما ایرانی صبور و قهرمان است.

هدف ما از زندگی، نان نیست، حفظ ایمان است.

کسی قبول می شود که در خط شهیدان است.

پیروی از"ولایت" وصیت آنان است.

 ایرانی غیور و با وجدان است.

نه فقط فلسطین، بلکه حامی تمام مظلومان است.


نوشته شده در شنبه 90/12/6ساعت 8:32 صبح توسط پایگاه بسیج خواهران شهرک امام خمینی(ره)بابل نظرات ( ) |

منوچهر احترامی داستان نویس کودکان و نوجوانان بود که در اسفند 87 دیده از جهان فروبست
متن زیر داستان کوتاهی از اوست
مارهاقورباغه ها را می خوردند و قورباغه ها غمگین بودند
قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند
 
لک لک هامارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند
لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها
قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند
عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند
مارها باز گشتند و همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند
حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که برای خورده شدن به دنیا می آیند
تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است
 
اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان

نوشته شده در شنبه 90/12/6ساعت 8:31 صبح توسط پایگاه بسیج خواهران شهرک امام خمینی(ره)بابل نظرات ( ) |

با توجه به نزدیکی به اتخابات مجلس امروز میخوام به برخی بایدها و نبایدها در عرصه انتخابات که در دیدگاه و اندیشه های معمار کبیر جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (ره ) به آنها پرداخته شده است بپردازم:
 * اهمیت انتخابات و نقش مردم
انتخابات تجلی حضور و مشارکت سیاسی مردم و عرصه تحقق اراده ملت برای تعیین سرنوشت خویش است از اینرو انتخابات دارای اهمیت و جایگاه بلندی است و مردم نقش بزرگی در ایفای این رسالت و تکلیف بزرگی بر دوش خواهند داشت .
امام خمینی (ره ) درباره اهمیت حضور و شرکت مردم در انتخابات می فرمایند : « این وظیفه ای است الهی وظیفه ای است ملی وظیفه ای است انسانی وظیفه ای است که ما باید به آن عمل بکنیم همه مان باید در انتخابات شرکت بکنیم . »
با توجه به این اهمیت و نقش حضور مردم در صحنه انتخابات است که باید همت و تلاش تمامی مسئولان دست اندرکاران کاندیداها و رسانه ها به این امر معطوف شود که با اقدامات سنجیده و تدابیر لازم و فضاسازی مناسب زمینه های حضور حداکثری مردم در انتخابات را فراهم ساخته تا موجب امید بیشتر دوستداران و ناامیدی و شکست دشمنان اسلام را فراهم نمایند.
 * پرهیز از تخریب
انتخابات در نظام اسلامی دارای شرایط و آداب خاص خود می باشد به گونه ای که کاندیداها و طرفداران آنان نباید از هر شیوه ای برای موفقیت و دستیابی به اهداف خود استفاده کنند چرا که پذیرش مسئولیتها در نظام اسلامی قبول رسالتی الهی و ملی برای تحقق آرمانهای اسلامی و خدمت به مردم است . بنابراین چارچوبها و ضوابط دینی اخلاقی اجتماعی و فرهنگی باید مورد توجه قرار گیرد و به هیچ عنوان نباید شخصیت حیثیت و آبروی افراد دستخوش تمایلات و خواسته ها و اغراض دنیایی دیگران قرار گیرد.
متاسفانه انتخابات در نظام اسلامی به سمت ناخوشایند و نامطلوبی پیش می رود و برخی افراد از هر شیوه ای ناپسند و غیراخلاقی برای تخریب رقیب و بیرون راندن او از صحنه انتخابات استفاده می نمایند.
امام خمینی (ره ) خطاب به کاندیداها و طرفداران آنان بیان می دارند : « از آقایان کاندیداها و دوستان آنان انتظار دارم که اخلاق اسلامی ـ انسانی را در تبلیغ برای کاندیدای خود مراعات و از هرگونه انتقاد از طرف مقابل که موجب اختلاف و هتک حرمت باشد خودداری نمایند . »
معلوم نیست چرا عده ای برای رسیدن به پست و مقام و باصطلاح خدمت به مردم ! اینگونه بی مبالاتی نموده و حاضر می شوند هرگونه اتهام تهمت و ناسزا را به دیگران ببندند. « حیثیت و آبروی مومن در اسلام از بالاترین و والاترین مقام برخوردار است و هتک مومن چه رسد به مومن عالم از بزرگترین گناهان است و موجب سلب عدالت است »
زیبنده نظام اسلامی نیست که کاندیداها و طرفداران آنان در شیوه های تبلیغاتی خود از هر روش و شیوه ای همچون کشورهای غربی برای تخریب چهره ها استفاده نموده تا از این طریق برای خود چهره ای بسازند. چه بسا این روش در آینده گریبان این افراد را نیز بگیرد.
امام خمینی (ره ) در بیانات خود درباره تبلیغات انتخاباتی به نکته مهم و اساسی اشاره کرده و از هرگونه روشی که با شئون اسلام منافات داشته برحذر داشتند; « نصیحتی است از پدری پیر به تمامی نامزدهای مجلس شورای اسلامی که سعی کنند تبلیغات انتخاباتی شما در چارچوب تعالیم و اخلاق عالیه اسلام انجام شود و از کارهایی که با شئون اسلام منافات دارد جلوگیری گردد. باید توجه داشت که هدف از انتخابات در نهایت حفظ اسلام است . اگر در انتخابات حریم مسائل اسلام رعایت نشود چگونه منتخب حافظ اسلام می شود. باید سعی شود تا خدای ناکرده به کسی توهین نگردد . »
اگر واقعا هدف از پذیرش مسئولیت در نظام اسلامی حفظ اسلام و خدمت به مردم است تهمت و افترا و هتک حرمت و.... چرا ! مگر اینکه خدای ناکرده اغراض دیگری در کار باشد.
* معیارهای انتخاب
با توجه به نقش و رسالت بزرگی که نمایندگان مجلس شورای اسلامی در رابطه با تدوین قوانین و مقررات اسلامی و ملی برعهده دارند باید از شرایط و ویژگیهای خاصی برخوردار بوده تا این مهم محقق گردد.
« مرکز همه قانونها و قدرتها مجلس است مجلس هدایت می کند همه را و باید بکند »
با توجه به این نقش و رسالتی که مجلس دارد ملت باید نمایندگانی را برگزینند که از هر جهت شایستگیهای نمایندگی ملت مسلمان ایران را داشته باشند معتقد به دو رکن مهم نظام یعنی « جمهوریت » و « اسلامیت » باشند تا هنگام بررسی لوایح و طرحها این دو رکن مهم را مورد توجه قرار دهد.
بنیانگذار جمهوری اسلامی در یکی از بیانات خود درباره ویژگی های لازم برای نمایندگی مجلس می فرماید : « من متواضعانه از شما می خواهم که حتی الامکان در انتخاب اشخاص با هم موافقت نمایید و اشخاصی اسلامی متعهد غیرمنحرف از صراط مستقیم الهی در نظر بگیرید و سرنوشت اسلام و کشور خود را به دست کسانی دهید که به اسلام و جمهوری اسلام و قانون اساسی معتقد و نسبت به احکام نورانی الهی متعهد باشند و منفعت خود را بر مصلحت کشور مقدم ندارند . »
* انتخابات تجلی وحدت
انتخابات یکی از عرصه های تجلی وحدت و نمایش وحدت مردم است و باید تمامی تلاشها و اقدامات در این راستا صورت گیرد. متاسفانه گاهی در انتخابات وحدت ملی جامعه دچار آسیب شده و ضربات و خسارتهای بزرگی را بر مردم و جامعه تحمیل می نماید در این زمینه اگر مسئولان کاندیداها طرفداران آنها رسانه ها و بویژه جناحها و گروههای سیاسی روش معقول منطقی و در چارچوب اصول را در پیش گیرند. این اصل مهم نه تنها آسیب نمی بیند بلکه موجب وفاق ملی و وحدت و انسجام بیشتر جامعه می شود.
این نکته مهم نباید مورد غفلت و یا احیانا شیطنت برخی قرار گیرد.
امام خمینی با توجه به وجود دو دیدگاه و دو تفکر در جامعه ضرورت وحدت و پرهیز از اختلاف را مورد تاکید قرار داده و فرمودند « البته دو تفکر هست باید هم باشد دو رای هست باید هم باشد سلیقه های مختلف باید باشد لکن سلیقه های مختلف اسباب این نمی شود که انسان با هم خوب نباشد.... اگر در یک ملتی اختلاف سلیقه نباشد این ناقص است .
اگر در یک مجلس اختلاف نباشد این مجلس ناقص است . اختلاف باید باشد اختلاف سلیقه اختلاف رای مباحثه جار و جنجال اینها باید باشد لکن نتیجه این نباشد که ما دو دسته بشویم دشمن هم باید دو دسته باشیم در عین حالی که اختلاف داریم دوست هم باشیم . »

                                                  منبع:صحیفه ی امام خمینی(ره).جلدهای 3.12.18



نوشته شده در دوشنبه 90/11/10ساعت 5:15 عصر توسط پایگاه بسیج خواهران شهرک امام خمینی(ره)بابل نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak